دیار قلم

دلنوشته های سید سروش غفاری

دلنوشته های سید سروش غفاری

دیار قلم

سید سروش غفاری
امیدوارم حس خوبی را منتقل کنم تا با لبخند خارج شوید و وقت شریفتان معطل نشود
نظر یادتون نره
www.telegram.me/diarghalam

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ , ۱۶:۳۷
    کلان
  • ۹ ارديبهشت ۹۵ , ۱۳:۲۲
    سبزی
  • ۷ ارديبهشت ۹۵ , ۱۶:۰۰
    گرما
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

شاعر آواره

 

شاعر شد و با شعر هایش در به در شد
وقتی که اشعارش برایت بی ثمر شد

 

ژولیده و بی حال و لنگان راه میرفت
یعنی که از احوال خود هم بی خبر شد

 

کام از لب خونین لیلایش طلب کرد
سهمش ز لب هایت کمی خون جگر شد
 
زخم سنان و دشنه هم بر سینه اش بود
یعنی برای زخم هایت او سپر شد

 

با نا امیدی بر لبانش جمله ای داشت
معشوق زیبا روی من هم کور و کر شد


07/06/95
#سروش_غفاری

@diarghalam

اعجاز بوسه

از شهد لبت کام گرفتم که بمانی
تا خط بد عشق مرا خوب بخوانی

 

تا لب به لبت خورد زمینم به هوا رفت
گفتم گلم از حس عجیبم تو بدانی

 
06/06/95

 
#سروش_غفاری

 
@diarghalam

عشق میدیدم

 

حس کرده بودم در نگاهت عشق داری
یا لااقل در حرف هایت عشق داری
 
جا خوردم از قلبی که زیر پایت افتاد
با این لگد ها با قساوت عشق داری؟

 
06/06/95

 
#سروش_غفاری

 
@diarghalam

هدهد بی پر

 

باز هم شب شد و من و گوشی
باز هم اضطراب و خاموشی
باز هم سر به مرز بی هوشی
گوشه ی چشم من کمی تر شد
منم آن هدهدی که بی پر شد

 

پشت این صفحه ی پر از اعجاز
تا سحر هر دو چشم هایم باز
در خیالم پریدن و پرواز
گوش هایم به هر صدا کر شد
منم آن هدهدی که بی پر شد

 

عشق را بی صدا بغل کردم
دین و دل را به پاش حل کردم
کام او را پر از عسل کردم
گاز زد چهره ام مکدر شد
منم آن هدهدی که بی پر شد

 

شعر خواندم به شعر ها خندید
گریه کردم به اشک ها خندید
درد دیدم به درد ها خندید
حیف عمری که پیش او سر شد
منم آن هدهدی که بی پر شد

 

02/06/95
#سروش_غفاری


@diarghalam

عشق مجازی

ای غرق تمنای تو این pm خسته
ای کرده مرا راهی این pv بسته

 

یا کرده بلاکم که نبینم رخ ماهش
یا داده به من یک تل قلابی و جسته

 

گه نرمی و آب از لب و لوچم بدوانی
گه میخوره دندان منه ساده به هسته

 

دیروز که دستم پی WiFi free بود
هر کس که مرا دید به من گفته خجسته

 

حالا که مرا کرده بلاک این گل زیبا
آن خنجر از پشت رسیدست به دسته

 

لعنت به نت و عاشقی و عشق و جوانی
پاسخ به تمام غزلم finger شصته
29/05/95

من مرده

شب ها میانِ چشم هایم آب می افتد
وقتی که رویِ دفترم مهتاب می افتد

 

شب نیمه را هم زیر پاهایش لگد کرده
هر شب چرا از چشم هایم خواب می افتد؟

 

گیسوی تو در باد زیبا تر شده اما
من ماهی ام کنجِ لبم قلاب می افتد

 

فرقی ندارد تنگ و دریا خوب میدانی
عاشق که باشی عمر در تالاب می افتد

 

من خوب بالا رفته بودم مثل یک کودک
تا اوج رفته اخرش از تاب می افتد

 

فرقی ندارد نرم یا محکم برای من
این چینیِ تنهاییِ بی تاب می افتد

 

چینی و تنهایی و نرمی لااقل شاعر
یاد نوا های دل سهراب می افتد

 

یک روز با رمان مشکی عکس زیبایی
از این جوانی های من در قاب می افتد

26/05/95

خوب بودن ها

فراموشم شده احساسِ خوبِ خوب بودن ها
فراموشم شده بین همه محبوب بودن ها 

  

همان احساسِ دل بستن به آن تنهای آن بالا
فراموشم شده دل پاکی و محجوب بودن ها
 
و شاید چون درونم را پلیدی ها بغل کرده
فراموشم شده اخلاص ها مرغوب بودن ها

  

کنار حوض در صحنی من و عشق و مکبر ها
فراموشم شده حسِ وضو مرطوب بودن ها

  

مرا آباد میخواهد خدا، حالا خلاصم کن
خلاصم کن مرا از این منِ مخروب بودن ها
 
#سروش_غفاری

پاسخ

گآهی فکر میکنم وقتی کسی نمیخواند برای که بنویسم. روی این حروف بی معنی ضربه بزنم و جملاتی را که از قلب تا مغزم و از مغز تا انگشتانم دیگر حسابی بی معنی شده را روی صفحه وب پهن کنم. چه چیز را ثابت کنم؟همه چیز در لحظه تمام میشود و من مریض گونه پیش را میگیرم که چه شده و هر روز از دنیا جوابی تکراری را میشنوم و حال دیگر میپذیرم راست میگوید. شاید گاهی فقط برای خودم مینویسم.

حذف

باز هم نامه های پنهانی
مینویسم سلام دختر نور
حالتان خوب خرم است آیا
دمتان باشد همچو هرم تنور

 

بعد از آن قصه ای که میدانید
پیش جمعم ولی کمی پکرم
شده ام خم ولی نمیداند
کسی از ماجرای این کمرم

 

راستی حال من بدان خوب است
نیست غم جز غم نبود شما
احتمالا اگر خدا طلبید
میروم شب به شب کمی به کما

 

این اواخر Del ام چه پر کار است
می فشارم پس از همین اثرم
حذف شد کل شعر بی معنیم
حذف شد این لغات بی ثمرم

#سروش_غفاری 

هم رنگ جماعت

آری من نیز یاد گرفتم هنگامی که خدایی نکرده گاهی خیالم بخواهد سوی خیالش پر بکشد؛ هنسفری های سفیدم را در گوشم فرو کنم و آهنگ های چرند و بنجل یکسری قهر کرده از خانه را گوش بدهم و پرنده خوش آواز خیالم را قبل از پر کشیدن زود زمین گیر کنم.

پشت این صفحه های لمسی مجازی عجب زندگی های چرندی برای خود ساختیم