ای غرق تمنای تو این pm خسته
ای کرده مرا راهی این pv بسته
یا کرده بلاکم که نبینم رخ ماهش
یا داده به من یک تل قلابی و جسته
گه نرمی و آب از لب و لوچم بدوانی
گه میخوره دندان منه ساده به هسته
دیروز که دستم پی WiFi free بود
هر کس که مرا دید به من گفته خجسته
حالا که مرا کرده بلاک این گل زیبا
آن خنجر از پشت رسیدست به دسته
لعنت به نت و عاشقی و عشق و جوانی
پاسخ به تمام غزلم finger شصته
29/05/95
شب ها میانِ چشم هایم آب می افتد
وقتی که رویِ دفترم مهتاب می افتد
شب نیمه را هم زیر پاهایش لگد کرده
هر شب چرا از چشم هایم خواب می افتد؟
گیسوی تو در باد زیبا تر شده اما
من ماهی ام کنجِ لبم قلاب می افتد
فرقی ندارد تنگ و دریا خوب میدانی
عاشق که باشی عمر در تالاب می افتد
من خوب بالا رفته بودم مثل یک کودک
تا اوج رفته اخرش از تاب می افتد
فرقی ندارد نرم یا محکم برای من
این چینیِ تنهاییِ بی تاب می افتد
چینی و تنهایی و نرمی لااقل شاعر
یاد نوا های دل سهراب می افتد
یک روز با رمان مشکی عکس زیبایی
از این جوانی های من در قاب می افتد
26/05/95