دل کوهی قدیمی خانه ی من بود
مرا کندند
هزاران مرد محکم با کلنگ تیز
فقط میگفت
برادر مکر آتش را مراقب باش
مرا از کوه آوردند
میانه کوره ای جوشان رها کردند
چه میکردند آدم ها
چه میکردند
...
دل کوهی قدیمی خانه ی من بود
مرا کندند
هزاران مرد محکم با کلنگ تیز
فقط میگفت
برادر مکر آتش را مراقب باش
مرا از کوه آوردند
میانه کوره ای جوشان رها کردند
چه میکردند آدم ها
چه میکردند
...
زیر این باران
بارش این قطره های سرد
بی تردید
من خود را غم انگیز آدمی دل خون صدا کردم
صدا آمد
صدایی از میان خیسی دستان باران خورده ام آمد
...