دیار قلم

دلنوشته های سید سروش غفاری

دلنوشته های سید سروش غفاری

دیار قلم

سید سروش غفاری
امیدوارم حس خوبی را منتقل کنم تا با لبخند خارج شوید و وقت شریفتان معطل نشود
نظر یادتون نره
www.telegram.me/diarghalam

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ , ۱۶:۳۷
    کلان
  • ۹ ارديبهشت ۹۵ , ۱۳:۲۲
    سبزی
  • ۷ ارديبهشت ۹۵ , ۱۶:۰۰
    گرما
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب با موضوع «داستان کوتاه» ثبت شده است

من خیالی

گاهی به ناگاهی ازخیال که میرسم خود را میان جنگلی سبز اما سرد میبینم. یک لباس ساده و عینک ساده ام، با چکمه هایی شاید مثل چکمه های جنگی گام هایی کوتاه اما محکم برمیدارم و جای پایم میان سطح گلی جنگل به وضوح مشخص میشود. مشخص میشود که در آن جنگل تنهای تنهایم و شاید در جیبم یک چاقوی تیز نظامی دارم که روی درخت ها علامت گذاری کنم از مسیری که میروم و نمیدانم به کجا ؟! کمی که میروم کوهی را میبینم که فریاد میکشد درونم را که من به آن تعلق دارم. زمان میگذرد. خورشید که تقریبا به پایان عمرش رسیده با منی که تازه سرم را از اخرین تخته سنگ بالا کشیدم وداع میکند. شاید به زور بشود در قله کوچک آن کوه دراز کشید اما من اصلا خسته نیستم و فقط محکم می ایستم. می ایستم و به جنگلی که تازه خورشید را رها کرده زیر نور مهتاب حسابی خیره می شوم. جنگلی که ابتداء و انتهایی ندارد.